باز اینها که مرد احکامند


همه در فال و زجر خودکامند

نفس از گردش نجوم زنند


سال و مه فال سعد و شوم زنند

همه جاسوس نجم افلاکند


همه با میل و تختهٔ خاکند

همه در راه حکم خود رایند


به سر من که ژاژ می خایند

زرق بوالعنبس است رهبرشان


کم ز خاکند خاک بر سرشان

نشنیدند نام بطلمیوس


پر فغان و میان تهی چون کوس

همه شاگرد زرق بوالعنبس


همه از زرق او زنند نفس

روز و شب در شمار هفت و چهار


خانهٔ جد و خانهٔ ادبار

صاحب لیل و صاحب نوبه


زین چنین علم توبه و به توبه

صاحب ساعت و دلیل نهار


طالع و کدخدا و جان بختار

صاحب وجه و نیز صاحب حد


که در احکامشان نباشد رد

سبب کدخدایی و هیلاج


که منجم بدو بود محتاج

صاحب صورتست و رب الیوم


که برآنند حکیمان یک قوم

حکم و تأثیر و صاحب اوتاد


برتر از حد وجه و نقص و زیاد

گردش و رفتن و هبوط و صعود


که ز تأثیرشان شود موجود

انحطاط و حضیض و دور و شمار


اوج خورشید و ثابت و سیار

فلک المستقیم و جیب المیل


غایت ارتفاع و گردش لیل

گه رحاوی و گاه دولابی


گه حمایل چو تیغ اعرابی

بعد و بهت و تفاوت مابین


حاصل جیب و غایت الطولین

زیج یحیی و فاخر و مأمون


ارتفاع طوالع و چه و چون

وانکه بنهاد اوج را حرکات


ارتفاع و تفاوت ساعات

ظل مقیاس و نقطهٔ محسوس


که مقادیر زاویه است روس

طول و عرض و سطوح و نقطه و خط


که در احوال جمله نیست غلط